حکایت است میرقلی شصت دوبل که روزی در مکتب بزرگان نشسته بود که ناگاه کژدمی سیه چرده وی را نیشی مهلک بزد میرقلی که دردش آمد بلند فریاد زد عاااااووووخ یکی از بزرگان گفت این جاهل را بیرون ببرید دیگری بگفت که این نادان است آن یکی هم بگفتش ای کم عقل صدا مکن آرام باش چندی بعد میرقلی مرحوم شد
نتیجه: در هر لباسی و مقامی که هستیم زود راجب رفتار دیگران قضاوت نکنیم
نتیجه: در هر لباسی و مقامی که هستیم زود راجب رفتار دیگران قضاوت نکنیم